پرکشیدن فرشته زندگیمپرکشیدن فرشته زندگیم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
پیوند اسمانیپیوند اسمانی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
نگار خانمنگار خانم، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
آقا نیماآقا نیما، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

در انتظار کودک

ماه اخر دونفره بودن

عزیزکم دارم کم کم حاضر میشم برای رفتن دارم میرم پیش مامانیا اونجا میمونم تا شما به دنیا بیایی اما وقتی برگردیم به خونمون سه نفره برمیگردیم دخترم انشاا..عزیزکم خیلی منتظرم روی ماهتو ببینم دوستت دارم گلکم  من و بابایی حسابی مشتاق دیدنت هستیم خانم خوشگل من     دوســـــــــــــتت دارمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...
17 آبان 1392

محرم امد و حال دلم شوریه گشته

  محرم اومد محرمی که با سالهای دیگه فرق داره گلم دخترکم امسال محرم من تو رو در وجودم دارم پارسال محرم بود که تو رو از اقا طلب کردم امسال هم از همون اقا میخوام و به علی اصغر شش ماهش قسم میدم تمام مادرانی که چشم انتظار فرزند هستند رو دلشون رو شاد کنه و از خدا براشون فرزندای صحیح و سالم بخواد/ازش میخوام به رقیه سه ساله اش قسمش میدم تمام مادرانی که فرزند در راه دارند فرزندانشون صحیح و سالم تندرست به اغوششون بیان/میخوام که شما عزیزکم رو همونطور که پارسال ازش خواستم و دست رد به سینه ام نزد امسال هم میخوام که شما رو صحیح و سالم و تندرست نگه داره و از خدا بخواد که صحیح و سالم و تندرست صالح به دنیا بیایی گلکم امسال محرم با وجود تو رنگه ...
17 آبان 1392

ریحانه خانم

ا ینم عکسای دخمل خوشگلم مامانی نمیدونی تو اون چند دقیقه سونو چقدر تکون خوردی تازه انگشتتو هم تو دهنت بردی ای شیطون من همه بعد از دیدن این عکسا کلی ذوق کردن گلم بی صبرانه منتظرتیم من فدای اون ژست گرفتنت بشم مامانی دخمل نازم انگشتتو تو دهنت کردی گشنه ای فدات شم دخمل نازم خسته شده دیگه رخ نشون نمیده فدات شم الهی همیشه سالم و تندرست باشی الهی آمین...   ...
24 شهريور 1392

مسافرت

سلام عزیزکم من و تو با مادرجون و اقاجون و دایی و عمه و خاله اومدیم مسافرت اول از همه رفتیم گرگان عروسی قندک مامان نمیدونستم اینقدر خوشگل میرقصی ها تا صدای ضبط بلند شد شما شروع کردی تو شکم مامانی غلت زدن وای خدای اصلا اروم نمیشدی معلوم بودی حسابی خوشحالی من دیگه داشت حالم بد میشد بعد از از نزدیک ضبط بلند شدم تا شما اروم شدی خوشمل مامان شیطونی هاااااااااا ...
4 شهريور 1392

ریحانه خانوم مامان

عزیزم گلم خیلی خوشحالم بالاخره همه رو از بلاتکلیفی در آوردیم و معلوم شد نی نی ناز من یه دخمل خوشگل و مامانیه /فدای اون قیافه نازت بشم تو شب های قدر دایی حام دایی مامانی همش این دختر کوچولوهارو به مامان نشون میداد که لباسای نازی تنش داشتن فدات بشم انشاا... صحیح و سالم بیا تا مامانی برات از اون لباسا بخره وای فدای موهات بشم بشینم و موهاتو شونه کنم و گیره های کوچولو بزنم وای خدای من دختر خوشگلم رو برام حفظ کن ....الهی آمین ...
4 شهريور 1392

صدای قلب

سلام عزیز دلم خوبی میدونم که خوبی چون دیگه الان به طور کامل حرکاتت رو حس میکنم حرکت هایی که بعضی وقتا خیلی سریع و ناگهانی میاد و مامان رو غافلگیر میکنی صدای قلب کوچولوتو شنیدم فدای اون ضربان قلبت بشم خیلی دوست دارم نفسم ...
4 شهريور 1392

سیزده بدر

سیزده بدر سال 92 رو یکم با بقیه سیزده بدر هامون متفاوت بود بدر کردیم.امسال من و بابایی به همراه عمه و شوهر عمه ات و دایی و عمه دیگه ات با هم رفتیم شب ازمیغان تا اون جا واسه فردا صبح سیزده که قرار بود همه بیان جا بگیریم باورت نمیشه وقتی رسیدیم تاریک تاریک بود اخه ازمیغان یه جایی کوه مانند که وسطش پرتگاه داخل این دره زمین های کشاورزی و جاهای دیدنی زیادی هست ما وقتی اون دره رو دیدیم در تاریکی مطلق بود اینقدر خندیدیم با خودمون گفتیم اومدده بودیم اینجا جا بگیریم ها سرتو درد نیارم شکر خدا یه مسجد اون جا بود که شب رو تا صبح اون جا بودیم اما چه شبی بیاد ماندنی.صبح زود هم دایی مهدی همه رو بیدار کرد و به هر کدوممون یه وسیله داد و راهی اون دره شدیم وا...
9 خرداد 1392

کمد

این کمد اتاق پسردایی محمدجواد بعد از چند سال این ور اون ور بودن حالا یه جا ثابت شدن و ما سیسمونیشو چیدیم نمیدونی چقدر خوشحال شده بود اخه تا الان همشون جمع بودن الهی فداش بشه عمه . کی بشه گلم شما بیایی تا واسه شما بچینم ...
9 خرداد 1392